کار، بازی کامپیوتری نیست!
در حالی که کسب جایگاه و منزلت میتواند انگیزهای برای تلاش و بهبود شخصی باشد، ما را به خود وابسته میکند. فردی که به دنبال منزلت است، ارزشها و اهداف خویش را تعیین نکرده است. او اغلب کورکورانه طبق قواعد و برای کسب امتیازاتی آموختهشده، میکوشد. تلاش بیپایان و تقلای بیوقفه در این بازی،ما را مضطرب و ناراضی نگه خواهد داشت؛ بهویژه آنکه شاید ناآگاهانه ارزش خود را به میزان دریافت پاداشهای بیرونی گره بزنیم.
کار کردن ما بر اساس قواعدی است که به ما گفته شده است. انگشتشمارند کسانی که کار و حتی زندگی خود را بر اساس قواعد خویش بگذرانند. ما مانند شخصیتهای یک بازی کامپیوتری، در تلاش برای کسب امتیازات بیشتر و بهبود جایگاه و منزلت خود هستیم. این موضوع آسیبهای مختلفی به ما میزند. در قسمت گذشته گفتیم برای نیاکان ما، منزلت یکی از مهمترین عوامل بقا بود. منزلت و جایگاه اجتماعی بالاتر به معنای دسترسی بهتر به غذا، همسر و امنیت بود.
به گزارش دنیای اقتصاد، این وضعیت هنوز هم تا حدی دیده میشود. افرادی با منزلت بالاتر، شانس بهتری در جلب توجه دیگران، دریافت وام و دسترسی به امکانات پزشکی و سلامتی دارند. همانطور که لورتا گرازیانو برونینگ در کتابش با عنوان «بازیهای منزلت» مینویسد، «در وضعیت طبیعی (انسان پیش از تشکیل جامعه)، مقایسه اجتماعی پیامدهای بقا یا مرگ به دنبال دارد.
به همین دلیل، فرآیندهای تکامل مغز ما را به شکلی ساخته است که به مقایسههای اجتماعی مشغول باشیم و فرآیندهای شیمیایی آن تحتتاثیر مرگ یا بقا باشد.» زمانی که به منزلت بالاتری میرسیم، مغز با سروتونین به ما پاداش میدهد.
در حالی که کسب جایگاه و منزلت میتواند انگیزهای برای تلاش و بهبود شخصی باشد، ما را به خود وابسته میکند. فردی که به دنبال منزلت است، ارزشها و اهداف خویش را تعیین نکرده است. او اغلب کورکورانه طبق قواعد و برای کسب امتیازاتی آموختهشده، میکوشد. تلاش بیپایان و تقلای بیوقفه در این بازی، ما را مضطرب و ناراضی نگه خواهد داشت؛ بهویژه آنکه شاید ناآگاهانه ارزش خود را به میزان دریافت پاداشهای بیرونی گره بزنیم.
در برخی شرایط، جستوجوی منزلت باعث شفافیت اهداف ما میشود. به بازیهای کامپیوتری فکر کنید. بیشتر بازیهای کامپیوتری، یک جهان با هدفی واضح و دستاوردهایی قابل رتبهبندی ارائه میکنند. شخصیت بازی پوکمون همه نقطهها را میخورد و ماریو باید شاهدخت را نجات دهد.
بازیهای کامپیوتری چیزی ارائه میدهند که «تیک نات هان»، فیلسوف و راهب بودایی آن را «سطحی وسوسهانگیز از شفافیت ارزش» مینامد. امتیاز جمع کن، رئیس را شکست بده و برنده شو.
«خه های» (Khe Hy) یکی از افرادی است که سبک کار و زندگی ما را مانند مشغولیت به یک بازی میبیند. خود او که هنگام نگارش این کتاب با یکدیگر آشنا شدیم، زمانی ۷۰ ساعت در هفته کار میکرد تا به دستاوردها و منزلت و امتیازات بیشتری برسد. او متوجه شده است که برخی مشاغل، مانند بانکهای سرمایهگذاری شباهت بسیاری با بازیهای کامپیوتری دارند. در هر دوی آنها سطوح ارزشی بسیار واضح است. در این شغل و حوزه اقتصادی، موفقیت بر اساس میزان پولی که به دست میآورید (چه برای شرکت و چه برای خودتان)، سنجیده میشود. ترفیعها، پاداشها و افزایش حقوق، نشانههایی هستند که مانند نقطههای پیچراه در بازی پوکمون، حرکت شما در مسیر درست را تایید میکنند.
این مقیاس و سنجشها به دلیل سادگیشان وسوسهکننده هستند. تیک نات هان برایم توضیح داد که شما ممکن است پیش از مواجهه با بازی منزلت در محیط کار، ارزشهایی شخصی داشته باشید.
با این حال، زمانی که جایگزینهای کمی و مشابه بازیهای کامپیوتری به شما عرضه میشود، وسوسه میشوید که ارزشهای ظریفتر و پیچیدهتر خود را به نفع آنها کنار بگذارید. این موضوع بهویژه زمانی بیشتر دیده میشود که برخی اصول و روشهای کاری در سطح کل سازمان پذیرفته شده باشند و به این صورت فشارهای گروه آن را به افراد تحمیل کند. به عبارت دیگر (و به دلایل مختلف)، بازی کردن با قواعد موجود، سادهتر از بازی کردن با قواعد (و اصول و ارزشهای) شخصی خود است. این پدیده را میتوانیم پذیرش یا دریافت ارزش بنامیم.
در زندگی خود مثالهای بیشماری از دریافت ارزش دیگران میتوانیم بیابیم. به عنوان مثال، ممکن است یک ساعت ورزشی بخرید که وضعیت سلامت خود را بهبود دهید ولی برای حداکثرسازی تعداد قدمهای خود وسوسه شوید. ممکن است استاد دانشگاه شوید که الهامبخش دانشجویان باشید ولی وسوسه تعداد ارجاع به مقالاتتان را پیدا کنید. به شبکه اجتماعی ایکس میپیوندید تا با دیگران ارتباط بگیرید ولی وسواس میزان انتشار محتوای تولیدی خود را پیدا میکنید. طبیعی است که حداکثرسازی تعداد قدمهای روزانه یا تعداد ارجاع مقالات یا تعداد بازنشر توییتها، معیارها و ارزشهای خوبی برای بسترهای سازنده این گونه بازیهای منزلت است.
دریافت ارزشهای دیگران را در سطح جمعی و نهادی هم میتوان مشاهده کرد. تا مدتی پیش، دانشکدههای حقوق ایالات متحده، سیستم ردهبندی مدونی نداشتند و هریک از آنها ماموریتها و تخصصهایی مشخص برای خود تعیین کرده بودند. به عنوان مثال، یک دانشکده بر نظریات حقوقی متمرکز شده بود و دانشکده دیگری دادخواهی شرکتی را در اولویت قرار داده بود.
دانشجویان نیز هنگام انتخاب دانشکده خود، بر اساس ارزشها و نیازهایشان تصمیم میگرفتند. زمانی که گزارش اخبار ایالات متحده و جهان (U.S. News & World Report) شروع به رتبهبندی موسسات آموزشی کرد و دانشکدههای حقوق را هم با یکدیگر مقایسه کرد، وضعیت تغییر کرد.
اکنون دانشکدههای حقوق بر اساس معیارهای تحمیلی و غیرشخصی به رقابت با یکدیگر میپردازند. دانشگاهها نیز دنبال بهبود رتبه خود در گزارشهای ردهبندی هستند؛ همانطور که بسیاری از شاغلان استقلال خود در تعیین ارزشها و اهداف زندگیشان را فدای دریافت ارزشهای تحمیلی سازمان خود کردهاند.
برگرفته از کتاب: شغل کافی / نوشته: سیمون استالزوف